صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

پیام های کوتاه
  • ۲۷ مرداد ۹۶ , ۰۲:۱۱
    "مرگ"
  • ۲۷ خرداد ۹۶ , ۱۰:۵۹
    "دعا"
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۷
افسر مولا

http://media.afsaran.ir/siAf5F_384.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۴
افسر مولا

ببین فرزندان خمینی و ایرانی‌ها الآن چه حالی دارند وقتی می‌بینند که چه بلایی بر سر قبور روافض (شیعیان) آورده‌ایم اما نمی‌دانند که بزودی همین کار را با بقیه قبور آنان هم خواهیم کرد و بزودی سراغ قبر سیده زینب و رقیه هم می‌رویم و پیکر آنان را هم از خاک بیرون می‌کشیم و سرهای بت‌های آنان را خرد می‌کنیم و از بین می‌بریم.



زندگی حجر بعد از شهادت امام علی(ع)

پس از شهادت امام علی (ع) پس از آنکه امام حسن علیه السلام به ناچار صلح را پذیرفت، این یار وفادار و با بصیرت، درحالی‌ که از سادگی سپاهیان امام، خون در چشمانش می‌جوشید، با احترام مقابل حضرت نشست. غرق فکر بود و می‌خواست امام حسن علیه السلام به او و چند نفر از یارانش اعتماد کند و دوباره با معاویه بجنگد. امام هم در فکر بود.

به حضرت عرض کرد: «یا بن رسول‌الله؛ آرزو می‌کردم که پیش از دیدن چنین روزی بمیرم. ما را از زمره اهل عدل بیرون آوردی و در فرقه ارباب جور داخل کردی. حقی را که داشتیم، پشت سر گذاشتیم و در باطلی در آمدیم که از آن می‌گریختیم و پستی را از خودمان به خود بخشیدیم و فرومایگی را پذیرفتیم که سزاوار آن نبودیم.

سخنش بر حضرت سنگین آمد. امام آن اوضاع پیچیده و علت صلح با معاویه را برایش تشریح کرد، ولی حجر قانع نشد. نزد امام حسین علیه السلام رفت تا شاید ایشان فرمان جنگ بدهد.

امام حسین علیه السلام هم سخن برادر را تأیید کرد و حجر را به پیروی از امام عصر خود خواند. حجر بن عدی پذیرفت و مصلحت امامانش را بر خواسته‌ خود مقدم داشت. منتظر روزی بود که امیرالمؤمنین به او وعده داده بود؛ روز شهادتش. تا آن روز، با اراده‌ای محکم، در دوستی علی‌ علیه السلام و پیروی از او باقی ماند.

جریان شهادت حجر بن عدی

بعد از جریان صلح تحمیلى بر امام حسن (علیه السلام) حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على (علیه السلام) کردند. یکى از این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و معذب مى گردد.

پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دست‌نشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، به‌خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل می‌رساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود.

هنگامى که نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، او موافقت کرد، حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: "به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم"!

تاثیر شهادت صحابه پیامبر (ص)

شهادت حجر تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت:« چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.» معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۴
افسر مولا

انسان گاهی اوقات در مضیقه ­ای قرار می­گیرد که اگر راست بگوید متحمل ضرر می­شود

و اگر هم دروغ بگوید مبتلا به گناه کبیره شده است.

در این صورت بهترین راه فرار متوسل شدن به «توریه» است.

پیامبر اکرم (صلی ­الله ­علیه­ وآله) فرمود:همانا در سخنان سربسته،

راه فراری است از دروغ.  

أن فی المعاریض لمندوحة عن الکذب‏.[1]

مرحوم شیخ انصاری در مکاسب محرمه می­ فرمایند:

هیچ اشکالی بین فقها در جواز توریه نیست و همه قبول دارند که توریه حرام نمی­باشد.

نمونه­ ی1: از آیت الله ناصری سؤال کردند آقا! برخی نزد ما می­ آیند و تقاضای پول می­کنند و ما می­دانیم که هرگز پول ما را پس نمی­دهند. به آنها چه بگوییم؟ ایشان فرمودند دستتان را جلو بیاورید و بگویید: «ببخشید دستم خالی است».

هنگام گفتن این جمله منظور شما این است که در داخل دستتان چیزی نیست ـ که حرف راستی زده­اید ـ اما مخاطب گمان می­کند منظور شما این است که اصلا پولی ندارید! 

نمونه ­ی2: ممکن است کسی زنگ درب خانه­ ی شما را بزند و بگوید با فلانی کار دارم. از  طرفی شخصی هم که در خانه است به هر دلیلی نمی­خواهد با او مواجه شود. در اینصورت آن شخص می­تواند به اطاق دیگری برود و شما به شخصی که پشت درب است بگویید: «فلانی اینجا نیست» و هنگام گفتن این کلام، اشاره کنید به اطاقی که در آن هستید. شبیه چنین مطلبی را از امام صادق (علیه­السلام) سؤال کردند که حضرت فرمودند: این صحبت اشکالی ندارد و دروغ نیست.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه­السلام) فِی الرَّجُلِ یُسْتَأْذَنُ عَلَیْهِ فَیَقُولُ لِلْجَارِیَةِ قُولِی لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ لَا بَأْسَ لَیْسَ بِکَذِبٍ.[2]    

نمونه ­ی3: از شخصی پرسیدند: خلیفه­ ی بعد از پیامبر کیست؟ او دید اگر راست بگوید سرش را از دست می­دهد و اگر هم دروغ بگوید که نمی­شود. به ناچار توریه کرد و گفت: «مَن بِنتُهُ فی بَیتِه» یعنی خلیفه­ی بعد از پیامبر (صلی­ الله­ علیه ­وآله) کسی است که دخترش در خانه­ اش است. او گمان کرد که ابوبکر را می­گوید. چرا که ابوبکر، پدر زن پیامبر اکرم بود. ولی منظور او علی (علیه­السلام) بود، چرا که دختر پیامبر (صلی­ الله ­علیه ­وآله) در خانه­ ی علی (علیه ­السلام) بود.[3]

تذکر: این مورد، با توجه به این که در راستگویی ضرر بزرگی به شخص وارد می­شود، از موارد جواز دروغ است، هر چند که اگر انسان بتواند توریه کند پسندیده است که دروغ نگوید.

نمونه ­ی4: وقتی از حضرت ابراهیم (علیه السلام) سؤال کردند که چه کسی بتها را شکست، آن حضرت فرمود:

«بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ».[4]

بلکه بزرگ‏ترینشان چنین کرده است. اگر سخن مى‏ گویند از آنها بپرسید

این مطلب حضرت ابراهیم (علیه السلام) در حالی است که همه­ ی بتها را ایشان شکسته بود، نه بت بزرگ! حضرت ابراهیم دروغ نگفت، بلکه اگر دقت کنید ایشان شکسته شدن بتها توسط بت بزرگ را متوقف بر سخن گفتن آنها کردند. یعنی گفتند اگر بتها سخن می­گویند بت بزرگ آنها را شکسته است. حاصل این کلام آن است که اگر سخن نمی­گویند ـ که نمی­گویند ـ پس آنها نشکسته ­اند. این مطلب را امام صادق (علیه السلام) بیان فرمودند. [5] 

  در تفسیر مجمع البیان آمده است: جمله ی «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ»، قید براى جمله ی «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» است، و تقدیر آن چنین است که: این کار را بت بزرگ کرده، اگر چنانچه‏ بت حرف مى ‏زند، و چون حرف زدن بت محال است، پس انجام این کار، و هر کار دیگرى نیز از آن محال است. و آن گاه این مفسر جمله ی «فسئلوهم» را جمله معترضه گرفته‏ است.

توجه: بهترین نوع کلام، راستی و صداقت است و «توریه» به خاطر رهایی از مخمصه و پرهیز از دروغ، جایز شمرده شده است. پس جواز «توریه» موجب نشود که در گفتار خود توریه محور شویم؛ زیرا در این صورت ممکن است آهسته، آهسته شجاعت گفتن کلام صادقانه را از دست بدهیم و در دام دروغ بیفتیم.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۳
افسر مولا

لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ.


من در زمین و آسمانم نمی‌گنجم؛

ولی قلب بندۀ مؤمنم مرا در خود جای می‌دهد.

My earth and My heaven do not contain Me,

but I am contained in the heart of My believing slave.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۲
افسر مولا

 


http://upload7.ir/images/08977674942564245511.jpg

آهای همرزمان دل آرام به این عکس خوب خیره شوید باور نمیکنید ،نه؟؟؟؟

 خواب نیست عنایت است

 خیال نیست رزق است

 رویا نیست حقیقت افلاکی است

 همان جا که باهمیم

همانجا که گریه میکنیم

 همانجا که میخندیم

همانجا که ...

مهمان ما شد

 همانجا که آن شب ردیف نشستیم و روضه مادر خواندیم و دلتنگی

 همانجا که چراغ هارا خاموش کردیم و فقط صدای ناله بود و شبنم جاری بر گونه ها

 کنار عکس مولا بودم در دلم گفتم:آقا، یعنی واقعا ممکن است مهمانمان نیاید؟

 2حاجت از حلقه ی مورد تفضل امام عصر (عج) در جمکران گرفتیم

 حال وقت نشستن در همین مکان و در جای پای شهیدمان و خیره شدن به چهره ی اوست

 خیره نمیتوانید بشوید چرا؟؟

 آخر،اشک در چشمانتان موج میزند

 صدایتان در نمی آید چرا؟؟

 چون گوش مجالی به تکان خوردن زبان نمی دهد

 آقا بفرمایید

مولا بفرمایید

 نور چشمم صحبت کنید

 تمام وجودم منتظر ضبط صدایتان در صندوقچه ی قلبم است

بفرمایید شاید این بار مثل قبل نباشم

 شاید اینبار بشنوم و نوار قلبم مثل همیشه خالی از ندایتان نباشد

منتظر شنیدن قدم هایتان هستیم حضرت ماه...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۱
افسر مولا


 

در جمکران برای ایام فاطمیه از خدا و امام زمان(عج)

شهید گمنامی خواستیم که سفیر دل های شکسته مان شود.

حالا مسافری 23 ساله از شهر فاطمیه در راه است.

نامه اعزامش به دانشگاه ما را حضرت فاطمه (س)امضا کرده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۱
افسر مولا

لیلا بالا (Leila Bala) / فعال فرانسوی
لیلا نیز نامه را مطالعه نکرده بود و ساعاتی بعد از ارسال نامه و مطالعه آن با حالتی شگفت‌زده با خبرنگار ما به گفتگو پرداخت که در ادامه متن این مصاحبه کوتاه را مشاهده می‌کنید:

mwfpress: آیا با محتوای این نامه موافقید؟
Leila Bala: بله

mwfpress: نویسنده این نامه را می‌شناسید؟
Leila Bala: نه؛ این نامه توسط رهبر ایران نوشته شده؟! واقعا آقای خامنه‌ای این نامه را نوشته است؟!

mwfpress: بله؛ او را می‌شناسید؟
Leila Bala: من تا به حال به ایشان علاقمند نبوده‌ام و در واقع دیدگاه منفی نسبت به وی داشتم؛ اما این متن واقعا من را شگفت‌زده کرد.

mwfpress: چرا؟
Leila Bala: در این جا همیشه به ما گفته می‌شود وی فردی افراط گرا است؛ اما اکنون من عاشق مطالب این متن شده‌ام. رسانه‌های غربی نمی‌خواهند مردم این شخصیت را بشناسند.

mwfpress:به شما پیشنهاد می‌کنم سخنان ایشان را مطالعه کنید تا با شخصیت و نظات ایشان بهتر آشنا شوید.
Leila Bala: بله حتما این کار را انجام خواهم داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۰۵
افسر مولا

ابوالقاسمی قاری برجسته قرآن کریم:                                       


سال گذشته از نظر قرآنی سال خوبی بود،

آن قدر که می توانیم سال 91 را نقطه آغاز بعضی فعالیت های قرآنی کشور بدانیم.

«قرآن می تواند مشکلات فرهنگی جامعه را حل کند»

قرائت قرآن یک هنر اسلامی بوده که مورد علاقه قاطبه مردم ماست،

اما هنوز کسی به باور جدی نرسیده است؛

هر کار قرآنی را که خوب ارائه و اجرا کنیم، پاسخ می گیریم؛

این در حالی است که همه از تجربه انجام نشده می ترسند؛

این فرض، به غلط در ذهن مردم و مسئولان جا افتاده،

اما آرام آرام در حال پاک شدن است و نتیجه آن را در جامعه مشاهده می کنیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۰۵
افسر مولا


هی دست می رود به کمرها یکی یکی

وقتی که می رسند خبرها یکی یکی 

 

خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا

وقتی که می رسند پسرها یکی یکی

 

باب نیاز،باب شهادت،درشهات

روی تو باز شد همه درها یکی یکی

 

سردار بی سر آمده ای تا که خم شوند

از روی دارها همه سرها یکی یکی

 

رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما

مشت پرقضا و قدرها یکی یکی

 

رفتی که بین مردم دنیا عوض شد

درباره بهشت نظرها یکی یکی

 

در آسمان دهید به هم،ما نشان نشان

آنان که گم شدند سحر یکی یکی

 

آنان که تا سحربه تماشای یادشان

قد راست می کنند پدرها یکی یکی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۰۵
افسر مولا