صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

پیام های کوتاه
  • ۲۷ مرداد ۹۶ , ۰۲:۱۱
    "مرگ"
  • ۲۷ خرداد ۹۶ , ۱۰:۵۹
    "دعا"
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

سعی کن یه جوری زندگی کنی

که خدا عاشقت بشه

 اگه خدا عاشقت بشه 

خوب تورو خریداری میکنه...



http://www.yjc.ir/fa/news/6199263/وصیت‌-شهید-مدافع-حرم-محسن-حججی-به-فرزندش-صوت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۲۵
افسر مولا


آقا محسن!

بگو داری چی میبینی که ما با چشمای پر حجابمون نمیتونیم ببینیم؟

45 روزمونده تا ماه سیب سرخ

ماه محرم, ماه ارباب حسین(ع) 

هرکی تصویر تورو دیده باشه 

امسال روضه هاش خیییییلی با سالهای دیگه متفاوته

امسال وقتی میگن ارباب بی کفن....

 وقتی میگن :

گلی گم کرده ام می بویم اورا

 به هر گل میرسم میبویم اورا


امسال برامون روضه مصور آماده کردی...

زمانشم خوبه آقا محسن

اول محرم دقیقا مصادف شده با آغاز هفته دفاع مقدس


آقا محسن مرام و مردونگی رو در حق ما تموم کردی

میگن چشمی که برای حسین اشک بریزه آتش جهنم رو خاموش میکنه

رفتی آقا محسن ولی بدجور حال و هوای دنیا رو ظهر عاشورایی کردی

هیچ کارگردانی 

هیچ تهیه کننده و

هیچ فیلمنامه نویسی

 نمیتونست این صحنه هایی که تو کنار هم چیدی رو خلق کنه

عملیات انجام شد آقا محسن

خیالت راحت

دلهای زیادی رو منقلب کردی...


اما یه چیزی بد جور داره خفه ام میکنه...

امسال تاب ندارم یه روضه ای رو بشنوم...

امسال تاب ندارم که تو هیئت 

مداح بگه 

یه خانم مجلله نیزه شکسته هارو کنار زد 

لبهاشو گذاشت روی رگ های بریده ی برادر...

أخ امان از دل زینب

چه خون شد دل زینب



آقا محسن

نمیدونم دقیقا چیکار کردی که انقد خواستنت ...

#دعاکن-ماهم-خالص_بشیم...

#به امید آنکه بزودی برگردی...اینجا خیلی ها تازه تورا پیدا کرده اند

افسرمولا


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۲
افسر مولا


این عکس شمارو یاد چی میندازه؟!

من یاد حضرت امام خمینی میوفتم!!!!

بازگشت به ایران

وقتی توی هواپیما خبرنگار فرانسوی از ایشون میپرسن :

چه احساسی دارید؟

ایشون گفتن:

هیچی.


..............................................


مگه مدعی خط امام نیستین؟!

پس یاد بگیرید!

 با دیدن زنی که پشت میز مذاکره به ریش پُرفسوریتون میخنده و بعد از اینکه چاییتونو خوردین و رفتین کشورتون..... تحریمتون میکنه....

با ذوق عکس سلفی میگیرین!!!!؟

نیوفتی از اون بالا جناب!


دغدغه های نمایندگان ملت:

دوربین گوشیت چند پیکسله؟

بیا با گوشی من بگیر!

دیگه از این فاصله موگرینی گیرت نمیاداااا!


#بدبخت!

#ندید بدیدان!


افسر مولا

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۴
افسر مولا


همیشه پیش خودم میگفتم 

ما اهل کوفه نیستیم...یعنی چی؟!

مگه توی کوفه چی شد؟!

یا میگفتم چطور یه عده نماز خون تونستن سر جدا شده ی مسلم که فرستاده ی پسر فاطمه(س)...حسین بن علی (ع) رو ببینن و هنوز زنده بمونن و نفس بکشن؟!

یا میگفتم آخه چطور میشه بوسه گاه پیامبر(ص) جای نشستن شمشیر بشه؟!

و از همه عجیب تر نوع تفکر و شخصیت انسانهای بدون قدرت تشخیص حق و باطل بود...چی میشه اینجوری میشه؟!


امشب رمان نامیرا رو تموم کردم...

برای عمرو بن حجاج خیلی حسرت خوردم...که به دیده هاش اعتماد کرد و سعی کرد اون چیزی رو ببینه که خودش دوست داره...نه اینکه حقیقت رو ببینه


به عبدالله بن عمیر خیلی حسادت کردم که چطور هدایتش کردن و امام مژده حضورش رو به اصحابش داده بودن...عبدالله خیلی به استدلالهای خودش ایمان داشت تا حدی که داشت به قهقرا میرفت...و اعتمادش به استدلال های خودش داشت از اعتمادش به استدلالهای امامش جلوتر میزد...اما نسیم هدایت اونو با خودش به یاری امام حسین(ع) کشوند...


با سلیمه احساس غرور کردم و ثانیه ثانیه با آزادگیش لذت بردم...


و اما قاضی شریح...شاید شخصیتی پست تر از عبیدالله بن زیاد...گمراهی قلوب و عقول عوام با زبان...با سخنانی از جنس دین! 


عاشورا پر از شخصیت هایی است متنوع در عمل...

رمان نامیرا 

تاکیدی بود برام:

کل یوم عاشورا

کل ارض کربلا

و چقدر بعضی از این شخصیتها برایم معادل امروزی داشتن...!






کاش آنقدر تاریخ میدانستم که بتوانم خودم را پیدا کنم...

تاریخ تکرار مکررات است

کاش "نافع بن هلال بَجَلی" برای حضرت ولی عصر (عج)شوم...


#افسرمولا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۸
افسر مولا
برنامه کاروان,دقیقه نود عوض شد
مارو بجای نجف,بردن کاظمین...
رفتیم زیارت امام کاظم(ع) و امام جواد(ع)
...

روز آخر گفتن بعد از نماز ظهر بیایین فلان جا جمع بشید که یه وداع کنیم و بریم نجف...
نماز ظهر رو خوندیم ..داشتیم میرفتیم سر قرار
دیدم یه صف طویییییییلی ایستادن 
برای خوردن غذای حضرتی...
این صف تموم نمیشد.
با خنده به دوستم گفتم:
من موندم واقعا!
اینا امیدوار ترین آدمها توی دنیا هستن...
صف به این طویلی 
تا نوبتشون بشه که غروب شده!

خندیدم و رد شدم...رسیدیم محل قرار 
یه نگاه دوختم به دو گنبد و داشتم خداحافظی میکردم
که سر کاروان با یه لیست اومد جلوم
گفت اسم شما برای غذای حضرتی در اومده...
تا چند ثانیه هنگ بودم...
مثل کسی که سرش محکم به چیزی خورده باشه...
همه میگفتن: خوش بحالت خوش بسعادتت و....
یه نگاه به دوستم کردم...
دیدم بغض کرده...

از اون زیارت تا حالا هربار که تلویزیون
گنبد دوقلوی طلایی امامین کاظمین رو نشون میده 
خجالت زده و شرمنده میشم.
کاری باهام کردن که تا چشمم به گنبد میوفته یاد ضیافت وداع می افتم...
کاش اون دنیا همسایه شما باشیم یا جوادالائمه...

سفرنامه افسرمولا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۳۰
افسر مولا
دنیا
دوتا خیابونه که از وسطش 
دقیقا  وسطش یه دریای عمیق و خروشانه با کلی کوسه و...
هر چند متر یه پلی هست که این دوتا خیابونو به هم وصل میکنه
یه خیابون حق
یه خیابون باطل
گاهی خدا تورو میاره توی خیابون باطل و تورو امام و پیشوای یک مجموعه میکنه
که ببینه وسط راه سرگرمش میشی ؟
راه حق رو میتونی فراموشش کنی؟
اگه حق رو فراموش کنی 
خب کاری نداره بهت
راهتو میری
اما اگه حواست همش به اونور دریا باشه 
و دلت بخواد دوباره برگردی تو مسیر حق
و به خدا بگی 
اگه امتحانم تموم شده
بذار ورقه ام رو بدم و برم...
یا اینکه خدا میبینه هعی جلوی اون پل ها می ایستی و میگی
خدا میترسم رد شم
وقتش نرسیده؟
خدا میگه:
 این بنده ام عاشقه
اینو نمیشه اونور رها کرد
دق میکنه...
خود خدا یکی رو میفرسته
که از روی پل رد بشی 
حتی خدا دلش نمیاد تنها رد بشی
میگه من میفرستم بیارنت
نگران نباش....

بسم الله الرحمن الرحیم 
اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلبِ
ستایش و ثنا خدایی راست که شناساند بر من وجود خود را و ترک نکرد مرا در کوری قلب(دل)

#خواب
افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۴
افسر مولا

اللهم الرزقنا 3 روز تنفس در صحن و سرای حرم امام رضا(ع)....

هوای دلم خوب نیست


#افسرمولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۹
افسر مولا

از چرخ به هر گونه همی‌دار امید

وز گردش روزگار می‌لرز چو بید

گفتی که پس از سیاه رنگی نبود

پس موی سیاه من چرا گشت سفید


#رباعیات حافظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۰۴:۱۴
افسر مولا
هر روز صبح اولین نفری بود که با گاری توی کوچه ی ما می آمد
نان خشک و پلاستیک و...را برمیداشت و می برد...

عروسکی در خانه داشتم 
یک خرگوش سفید بزرگ
12 سال پیش,بابا از مشهد برایم خریده بود
به سختی با اتوبوس به گرگان آوردیم 
روی پاهایم گذاشتم 
گوش های بلندش طوری از صندلی عقب دیده می شد 
که انگار یک خرگوش روی صندلی اتوبوس نشسته است.
شب شد
روی سرش یک تِل و دور گردنش یک گردنبد مروارید بود
با خودم بردم و زیر درخت نارنج سر کوچه گذاشتم
نگاهی انداختم و برگشتم
ناز بود
داشتم وسوسه میشدم که خرگوشم را بردارم و با خودم بیاورم خانه
زیر لب گفتم:
خداحافظ 
فردا روز دختر است
من با تو حسابی خاله بازی کردم 
حالا بزرگ شدم
نترس 
فردا صبح مردی زحمت کش تورا به خانه اش میبرد
برو و با نازدانه های این مرد بازی کن
.
.
فردا ظهر زیر درخت نارنج نبود...



#افسر مولا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۸
افسر مولا

کجای دنیا سراغ دارید؟

که پدری دم مرگ 

لحظه ی خداحافظی 

به دخترش بگه بی تابی نکن

اولین نفری که به من میپیونده و از دنیا میره 

تویی دخترم

کجای دنیا 

دختری با شنیدن این جمله ی بابا

خوشحال میشه؟!!!!


آره

یه دختری توی مدینه

وقتی اینو از بابا شنید 

خوشحال شد...

چون توی جماعتی زندگی میکرد

که عقلشون تعطیل بود


#یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی

#دختر بابا

افسرمولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۰
افسر مولا