کم کم سفر کرب و بلا رو به پایان است
و افسر مولا مانده و کوله باری از تصاویری از انسانهای عاشقی که از همه چیزشان میزنند تا در خیل ملاقات کنندگان پسر فاطمه(س) باشند...
اگر روزی دلت تورا به این بزم طلبید بی معطلی و بی محاسبه ی عقلانی بگو به روی چشم یا به قول عرب ها "عَلی عَینی"
چون اینجا فقط عشاق را راه میدهند نه تردید کنندگان را...
آنهایی که میگویند: انتهای این راه رسیدن به حسین(ع) است...
آنهایی که میگویند :
پای پر آبله رفتن ,به خدا تجربه کردن دارد...
آنهایی که در این مسیر در تب میسوزند و بدنبال استامینافن 325 میگردند.
آنهایی که تاب تشنگی ندارند و اینجا عباس ضمانت کرده است که زائران برادر رنگ تشنگی نبینند و دائما آب توزیع می شود مگر آنکه خودت بخواهی که درک کنی پیراهن بالا زدن و گذاشتن شکم بر خاک برای رفع عطش یعنی چه؟!
یا عباس!
من این راه را با دلم آمدم
من تمام جوارحم را به فرمان دلم به خط کردم
روزی این دل که حب شما را دارد در قبری کوچک و تاریک دفن میشود
یا حسین آنروز دستم کوتاست قول بده که دستانم را میگیری...
سفرنامه افسر مولا