می گذرد همچون نسیم...
حرکت از یاوران مهدی به مسجد جمکران
سرمای هوا به دندان ها مجال سکون نمی دهد...
میدان انتظار ...
خیمه های ابا عبدالله را رد کردیم
رسیدیم ورودی مسجد
همه ایستادیم رو به مسجد
عزیزی به نیابت از جمع با صدای بلند:
{السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیک یا خلیفه الرحمن
السلام علیک یا شریک القرآن
السلام علیک یا قاطع البرهان
السلام علیک یا امام الانس و الجان
عجل الله تعالی فرجه و سهل الله مخرجه
السلام علیکم و رحمته الله و برکاته}
سمت راست حلقه زدیم و روی زمین نشستیم
سه نفر در حوالی ما زیر پتو و مبهوت حلقه ی ما!
زمین سرد
نگاه گرم
سخن داغ!
چشم ها خیس
فضا ناب
دل بی تاب
صدای فواره ی آب حوض
انعکاس آوای عشق در خطه ای از بهشت
شروع شد...
*دعوت و معجزه ی حضور روی سنگ فرش سرد جمکران
*خواب روح ا... و حضرت ماه در طبقه دوم علوم انسانی
*خداحافظی دقیقه نود با بابا پای اتوبوس
*آزمون اکسین
*نگاه به عکس نصب شده در ورودی مسجد
و گفتن جمله ی خیس :"آقا نمی دانم چه کار باید کنم"
*..............
خلاصه همه با عشق و اشک نواختند ساز دل نشین انتظار را...
ناز ما خریدار داشت اما
این بار عهد بستیم ما هم مشتری باشیم نه فروشنده
گفتیم هر روز نمی توانیم بیاییم اینجا تا عقده دل باز کنیم
گفتیم فرج
گفتیم دیدار روی ماه حضرت ماه
گفتیم....
بقیه بماند برای کسانی که دل هاشان را گره زدند
گره ای نا گسستنی...
پذیرایی بعد از رخصت تا نماز صبح
"بستنی بی قرار"
.
.
.
ر...ا...ه...ی...ا...ن د...ر ر...ا...ه ا...س...ت
حلقه بعدی آماده ها
ان شا الله روی خاک سرخ شلمچه
با حضور امام حاضر و
خریداران دل داده ی حقیقی
="شهیدان"