"از زبان مادران شهدای موجودالاثر"
سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۳۹ ب.ظ
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه,از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم,خستگی درمیکنی
چای میریزم برایت,توی فنجانی که نیست
باز می خندم و میپرسی که حالت بهتر است?!
باز میخندم که خیلی,گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت,واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم,توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت,میشود آیا کمی
دست هایم را بگیری,بین دستانی که نیست?!
وقت رفتن میشود,با بغض میگویم نرو...
پشت پایت اشک میریزم,در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم,با یاد مهمانی که نیست...!
بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی,کار آسانی که نیست...!
شاعر:شهراد میری
می رسم با تو به خانه,از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم,خستگی درمیکنی
چای میریزم برایت,توی فنجانی که نیست
باز می خندم و میپرسی که حالت بهتر است?!
باز میخندم که خیلی,گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت,واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم,توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت,میشود آیا کمی
دست هایم را بگیری,بین دستانی که نیست?!
وقت رفتن میشود,با بغض میگویم نرو...
پشت پایت اشک میریزم,در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم,با یاد مهمانی که نیست...!
بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی,کار آسانی که نیست...!
شاعر:شهراد میری
۹۴/۰۱/۲۵