"به یاد شهدای موجود الاثر"
سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوان های تورا درشب عید آوردند
جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند
نامه اى را که به مقصد نرسیدآوردند
نامه مثل جگرتشنه ی توآوردند
قفل آن باز نشد،هرچه کلید آوردند
مادرت گفت کبوترشده ای,میدانست
آسمان را به هوای تو پدید آوردند
لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده
آب و آیینه و قرآن مجید آوردند
جانماز متبرک شده اش را آنروز
با گلی سرخ که از باغچه چید آوردند
وقت رفتن,تو خودت روضه ی اکبر خواندی
کوچه ابری و شد و باران شدید آوردند
سالها بعد,تو از راه رسیدی اما
خوب شد مادرت آنروز ندید آوردند
پیکری را که به قنداق سفید آوردند
حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود
روزهایی که به این شهر,شهید آوردند.
شاعر:سید احمد علوی
هدیه به روح بلند شهید گمنام دانشگاه گلستان صلوات
(دومین سالگرد)
استخوان های تورا درشب عید آوردند
جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند
نامه اى را که به مقصد نرسیدآوردند
نامه مثل جگرتشنه ی توآوردند
قفل آن باز نشد،هرچه کلید آوردند
مادرت گفت کبوترشده ای,میدانست
آسمان را به هوای تو پدید آوردند
لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده
آب و آیینه و قرآن مجید آوردند
جانماز متبرک شده اش را آنروز
با گلی سرخ که از باغچه چید آوردند
وقت رفتن,تو خودت روضه ی اکبر خواندی
کوچه ابری و شد و باران شدید آوردند
سالها بعد,تو از راه رسیدی اما
خوب شد مادرت آنروز ندید آوردند
پیکری را که به قنداق سفید آوردند
حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود
روزهایی که به این شهر,شهید آوردند.
شاعر:سید احمد علوی
هدیه به روح بلند شهید گمنام دانشگاه گلستان صلوات
(دومین سالگرد)
۹۴/۰۱/۲۵