"تو زنده ای یا من؟"
دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۶ ب.ظ
من یک شهیدم!
سلام مرا به خانواده ام برسانید و بگویید:
اگر چه لحظه ی تحویل سال,کنارتان نبودم اما خدا میداند که چقدر دوستتان دارم...
من یک شهیدم!
آیا می شود کسی دلش نخواهد که شیرین زبانی های دختر 3 ساله اش را بشنود?!
من یک شهیدم!
از عاطفه ها دل بریدم برای انقلاب اسلامی و دل دادم به امام خمینی(ره).
من هم عاشق شده ام,من هم با همسرم همچون لیلی و مجنون بودیم.
اما وقتی ندای امام را شنیدم خجالت کشیدم که جسمم سالم باشد و به روز مرگی زندگی خو کنم...
رفتم و تنها سرمایه ام را در راه خدا دادم...
اما داستان من اینجا تمام نشد!
آهای اهالی کوچه های شهر...
چطور صدای امام خامنه ای را نمی شنوید,در حالی که
من از ام الرصاص شنیدم!
شما را چه شده?!
چرا بر پیکر کفن شده ام می گریید?
چرا بر غربتم...
چرا بر بی خبری پدر و مادرم می گریید?
من یک شهیدم
اماما! شرمنده ام که فقط استخوان هایم مانده...کاش دوباره جان میدادم و نمی شنیدم "أین عمار"شما را.
کاش می شد در راه اقتصاد مقاومتی جانی دوباره داشتم و در این راه خون می دادم تا وقتی شعار می دهند: ای رهبر آزاده ,آماده ایم آماده"
دلتان را حقیقتا به آماده بودن و اقدام و عمل به موقع ام گرم میکردم.
اما مولا جان!
درست است که از من در این دنیای فانی فقط چند تکه از استخوان های بازوانم مانده اما با همین ها برایتان عمار می پرورانم...
قول میدهم...قول مردانه.
من یک شهیدم
یک شهید گمنام
نویسنده:
فهیمه مومن یساقی
سلام مرا به خانواده ام برسانید و بگویید:
اگر چه لحظه ی تحویل سال,کنارتان نبودم اما خدا میداند که چقدر دوستتان دارم...
من یک شهیدم!
آیا می شود کسی دلش نخواهد که شیرین زبانی های دختر 3 ساله اش را بشنود?!
من یک شهیدم!
از عاطفه ها دل بریدم برای انقلاب اسلامی و دل دادم به امام خمینی(ره).
من هم عاشق شده ام,من هم با همسرم همچون لیلی و مجنون بودیم.
اما وقتی ندای امام را شنیدم خجالت کشیدم که جسمم سالم باشد و به روز مرگی زندگی خو کنم...
رفتم و تنها سرمایه ام را در راه خدا دادم...
اما داستان من اینجا تمام نشد!
آهای اهالی کوچه های شهر...
چطور صدای امام خامنه ای را نمی شنوید,در حالی که
من از ام الرصاص شنیدم!
شما را چه شده?!
چرا بر پیکر کفن شده ام می گریید?
چرا بر غربتم...
چرا بر بی خبری پدر و مادرم می گریید?
من یک شهیدم
اماما! شرمنده ام که فقط استخوان هایم مانده...کاش دوباره جان میدادم و نمی شنیدم "أین عمار"شما را.
کاش می شد در راه اقتصاد مقاومتی جانی دوباره داشتم و در این راه خون می دادم تا وقتی شعار می دهند: ای رهبر آزاده ,آماده ایم آماده"
دلتان را حقیقتا به آماده بودن و اقدام و عمل به موقع ام گرم میکردم.
اما مولا جان!
درست است که از من در این دنیای فانی فقط چند تکه از استخوان های بازوانم مانده اما با همین ها برایتان عمار می پرورانم...
قول میدهم...قول مردانه.
من یک شهیدم
یک شهید گمنام
نویسنده:
فهیمه مومن یساقی
۹۵/۰۱/۰۹