حلم
جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ب.ظ
وقتی کم می آورد
می رفت امامزاده
پنجه در پنجره های ضریح می دوخت
امامزاده را واسطه ی خودش و خدا می کرد
حرف هایش را می زد
دلش آرام می شد...
مصرف بادکنک او زیاد بود
روزگار که بر او تنگ می آمد
یک بادکنک می خرید
شروع میکرد با نفس هایش بادکنک را بادکردن...
تمام حرف هایی را که نمیتوانست به کسی بگوید و یا نفس خرج کند را...
تمام آن نفس هارا در بادکنک میفشرد.
بادکنک پر و خودش خالی می شد.
گفتم: این چه کاریه؟!
می گفت:اگر بادکنک بترکد نشانه ی این است که حق دارم که ناراحت باشم
اما
اگر نترکید یعنی ظرفیتم پایین است و باید دلم را بزرگ کنم و از این بادکنک خجالت بکشم که چطور او می تواند تحمل کند اما من نه!
تحمل نامه افسرمولا
۹۵/۱۰/۰۳