فانوس
يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ق.ظ
میدانم که این روزها سرت حسابی شلوغ است...
گفتم سَر؟!
میپرسی کدام سر؟
همان سری که چشمانش در تصاویر حرف میزند
همان سری که بی هیچ کلامی, طوفان به پا میکند
طوفان جاماندگی...
جاماندن از تو
جاماندن از کاروانی که تورا سوار کردند و بردند و ما اینجا
هنوز با دنیا یه قل دو قل بازی میکنیم...
بخند آقا محسن, بخند
حال ما خنده هم دارد...
به شهدا نگاه دوختی
پشت نور فانوسشان راه رفتی...عاقبت یک فانوس هم به خودت دادند.
من هنوز در تاریکی ایستاده ام
لایق فانوس بدست گرفتن نیستم
اما اجازه بده پشت نور فانوست قدم بردارم
تا گم نشوم...
حسرت نامه افسر مولا
۹۶/۰۵/۲۲