صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

پیام های کوتاه
  • ۲۷ مرداد ۹۶ , ۰۲:۱۱
    "مرگ"
  • ۲۷ خرداد ۹۶ , ۱۰:۵۹
    "دعا"
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


امسال میخواهم از همان ابتدای سفر کنار پنجره ی اتوبوس بنشینم و تا مقصد با کسی حرفی نزنم و فقط سوار بر قایق افکارم تا سر درب اصلی شلمچه پارو بزنم ...آنجا که نوشته است:

شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا(س) میدهد...

از کاروان جدا می شوم...

هوا تاریک و تاریک تر می شود...

زمین شلمچه شبها به آسمانش دوخته می شود و مرزی بین آنها نیست...

حالا دیگر چشم سر جایی را نمیبیند...

گوشه ای دنج ...روی خاک ها می نشینم...

دست بر تربت شلمچه می گذارم 

تا خدا به عزت این خاک که چشم های زیادی را در آغوش گرفته مرا عفو کند... 

زمزمه میکنم:

من الحبیب الی الغریب...

مولا جان! اینجا قدمگاه مادرتان است...

و یک دل سیر به حال حجاب دلم گریه میکنم...

سخت ترین لحظه ی شلمچه 

آن زمانیست که بعد از 12 ماه انتظار,

می گویند وقت ملاقات تمام است...

بی اختیار به حال کلوخ های زیر پایت غبطه می خوری...که آنها می مانند و تو باید بروی...

وقتی تمام فضای شلمچه پر می شود از صدای:


 "ببار ای بارون ببار"

بردلم گریه کن خون ببار

درشب تیره چون زلف یار

بحر لیلی چو مجنون ببار ...."


بند دلت پاره می شود

 به پهنای صورتت می باری...

دوست داری همانجا پنهان شوی و کاروانت برود و تو را برای همیشه فراموش کنند و همانجا تا طلوع فجر خدا را صدا بزنی...

دوست داری بمانی کنار تشنگان رو به کربلا سلام داده...

اما اینجا مأمن عرشیان است و خلوتگه ملکوتیان.

تو را چه به سُکنی در این سرا ؟!



من اینک در صفی ایستاده ام 

که دعوت نامه از دست شهدا بگیرم 

و عازم سفری شَوَم

که برایم روزهای تازه ی سال 96 را

بیمه می کند...


دل شماره های افسر مولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۰
افسر مولا

بعضی از روزها انگار جزو عمر ما حساب نمی شوند...روزهایی که قبل از غروب آفتاب 

روبروی اروند نشسته ای...

این موج ها با تو میخواهند حرف بزنند

این صدا

صدای موج آب نیست

صدای کلنجار رفتن دریاست برای فاش کردن چیزهایی که به چشمانش دیده...

و تو میبینی که آسمان اروند هم 

سنگینی می کند...

نماز را که خواندی 

باید بروی 

کاروان در حال حرکت است

و ناگزیر باید بروی

دلت را جا می گذاری 

کنار یادمان شهدای گمنام اروند 

و می گویی

من این دل را به امانت کنارتان می گذارم

و می روم...

دلاوران دریا دل مراقب دلم باشید

من به شهری برمیگردم

که کمتر امانت داری چون شما را دارد

به شهری که من می روم 

کمتر پیدا می شود

کسی که به آب خروشان اروند خشمگین بزند

و طناب را رو به ساحل رها کند 

به امید آنکه مهدی فاطمه(عج) انتهای طناب را می گیرد...

من به شهری بر میگردم

که امام غایبش غریب است

ادبیات شهر من با ساحل اروند متفاوت است...


امسال هم می آیم و عطر حضور شهدای اروند را استشمام می کنم 

به شرط دعوت شهدا...


افسر مولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۵
افسر مولا
آنقدر دلم برای یک خلوت شبانه ی شلمچه تنگ شده که میخواهم امسال کنار پنجره ی اتوبوس بنشینم و تا مقصد با کسی حرفی نزنم و فقط سوار بر قایق افکارم تا کرانه های دور دست آرزوها و حرفهای نگفته ام پارو بزنم ...امسال بغض همه ی مناطق را در گلویم ذخیره کرده ام...

دل شماره های افسرمولا
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۰
افسر مولا
حسین جان
هرجوری بود توی این شلوغی خودمو رسوندم ...
خستگی راهو به جون خریدم...
یه جا تو دستمو بگیر حسین جان

روز محشر که همه فراری هستن...
اونجا حسین جان میشه دست زائرتو بگیری؟
اونجا حسین جان میشه دست نوکرتو بگیری؟


#افسرمولا
#پیاده روی اربعین_کربلا95
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۱۵
افسر مولا



خیلی اتفاقی!مستقیم و نهار نخورده از سرکار راهی خانه شده بود اما از امامزاده سر در آورد!

روی سنگ قبر شهید مدافع حرم 

سید احسان حاجی حتملو چند خانم نشسته بودند, رفت جلوتر و دید همسر,خواهر,مادر شهید نشسته اند در حال خودشان بودند و ناراحت و گریان...

  ذوق زده شده بود که همه شان را یکجا دارد میبیند .پاک حواسش پرت شد که داشتند اشک میریختند...

با همه روبوسی کرد...

به همسر شهید گفت: شما چه زندگی عاشقانه ای داشتید....

 با تعجب پرسید: شما از کجا می دانید؟! گفت: من کتاب دویدن زیر باران را خواندم...پرسید:مگر چاپ شده؟!

گفت بله.

دست در کیفش برد و کتاب را در آورد و به همسرش داد و گفت بفرمایید...

گفت:این همان کتاب است؟

بله...همان است.

مادر,همسر و خواهر شهید ایستاده بالای قبر شهید حتملو شروع کردند به تورق کتاب 300 صفحه ای جیبی.

تمام عکس هارا با دقت نگاه کردند و با بعضی از عکس ها همانجا اشک ریختند...

اولین بار بود که کتاب را ناباورانه بالای قبر شهیدشان میدیدند...

به همسرش گفت:

شهیدتان ظاهرا دوست داشت اولین باری که کتاب زندگیتان را میبینید کنار پیکرش باشید...همسرش نگاهی کرد و گفت: امروز دومین سالگرد سید احسانه...



#من قصدنداشتم امروز اینجا بیایم...

من حامل این کتاب بودم و بدون هدف سر از اینجا در آوردم...

#شهیدان زنده اند#


افسرمولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۴۵
افسر مولا
امروز در بهشت زهرای تهران
پیرمردی مقابل حضرت آقا ایستاده بود...
به آقا گفت:
من پدر ناصر مهرورزم
میشه من شما رو ببوسم؟

عکس العمل حضرت آقا اشک از چشمانم جاری کرد...

#آغوش باز برای بابای شهید
#شهید آتش نشان

افسرمولا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۳۲
افسر مولا
به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس
چون حسین(ع) است که مهمان من است...

افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۲۵
افسر مولا

💓عاشقانه های یک همسر شهید💓


جوان باشی, عروسی دعوت شده باشی, کمد لباس هارا برانداز میکنی, کت شلوارش را میبینی, میزنی زیر گریه...


جوان باشی از کنار مسجد همیشگی بگذری,صدای اذان موذن زاده را بشنوی,یک زوج حزب اللهی را ببینی که دوشادوش هم وارد مسجد می شوند...


جوان باشی, دانشجو باشی, فصل امتحانات باشد, وقت رفتن سر جلسه...

محمد نیست که تورا تا دانشگاه برساند..


جوان باشی, کفشت کهنه شده باشد, پشت ویترین ایستاده باشی و منتظر نظر دادن هایش...


جوان باشی, پای تلویزیون نشسته باشی, سخنرانی جدید حضرت آقا را از شبکه یک  ببینی اما محمد نباشد که برایت واکاوی کند علت تعابیر آقا را...



جوان باشی, همسر شهید باشی,در زندگی ات گره بیوفتد, محمد بازش کند.تو از شوق، چشمانت بارانی شود. اما محمد نباشد که چشم در چشمانش بدوزی و تشکر کنی...


جوان باشی وزمزمه همیشگی زندگیت این باشد:

🌸"محمدم کجایی؟"🌸


کاش می شد تمام حَجمِ نبودن های محمدهای مدافع حرم این سرزمین را توصیف کرد...

🍃خداوندا صبری زینبی عطا فرما 

 به دل این همسران از جنس نور🌷⚡


هدیه به روح بلند شهدای مدافع حرم 

صلوات🌷


نویسنده:افسر مولا 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۱
افسر مولا

📩 پیام رهبر انقلاب به پنجاه‌ویکمین نشست سالانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا:


....♦️حجّت بر شما تمام است. انتظار از شما عزیزان کاری #بیش از #خودسازی  علمی و دینی و اخلاقی است؛ انتظار آن است که بر محیط پیرامونی خود #اثر گذارید و بر رهروان راه خدا با گفتار و عمل خود بیفزائید....




🔎قدری بیاندیشیم...💡

نکند در عصر ظهور 

آن جوان اروپایی با گوش دادن به امر نائب حضرت مهدی(عج) از ما سبقت بگیرد...

نکند او در رکاب مولا باشد و من نباشم!


افسر مولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۰
افسر مولا