گاهی ما آدم ها آنقدر حرف و صدایمان بلند است که اطرافیانمان درک نمی کنند...
در سکوت...
در سکوتی پر از فریاد فرو رفته ام.
اطرافم را عده ای کر و کور و شل گرفته اند!
افسرمولا
وقتی کم می آورد
می رفت امامزاده
پنجه در پنجره های ضریح می دوخت
امامزاده را واسطه ی خودش و خدا می کرد
حرف هایش را می زد
دلش آرام می شد...
مصرف بادکنک او زیاد بود
روزگار که بر او تنگ می آمد
یک بادکنک می خرید
شروع میکرد با نفس هایش بادکنک را بادکردن...
تمام حرف هایی را که نمیتوانست به کسی بگوید و یا نفس خرج کند را...
تمام آن نفس هارا در بادکنک میفشرد.
بادکنک پر و خودش خالی می شد.
گفتم: این چه کاریه؟!
می گفت:اگر بادکنک بترکد نشانه ی این است که حق دارم که ناراحت باشم
اما
اگر نترکید یعنی ظرفیتم پایین است و باید دلم را بزرگ کنم و از این بادکنک خجالت بکشم که چطور او می تواند تحمل کند اما من نه!
تحمل نامه افسرمولا
شهادت را به بها میدهند نه به بهانه...
شهید کیست؟
داوطلبانه در صفی بایستد که روح از بدنش جدا کنند و به اعلی درجات ببرند...
شهید کسی است که روحش آنقدر متعالی شده که دیگر تاب ماندن در کالبد انسانی ندارد و پر می کشد
تعالی در رنج است
ارواح آسوده
هیچ گاه
پریدن نمی آموزند...
ارواح آسوده
آسمان نچشیده و نمی چشند...
ارواح رنج دیده اما
حسابشان با خاک نیست
کتابشان با عرش الهی است.
افسرمولا
کم کم سفر کرب و بلا رو به پایان است
و افسر مولا مانده و کوله باری از تصاویری از انسانهای عاشقی که از همه چیزشان میزنند تا در خیل ملاقات کنندگان پسر فاطمه(س) باشند...
اگر روزی دلت تورا به این بزم طلبید بی معطلی و بی محاسبه ی عقلانی بگو به روی چشم یا به قول عرب ها "عَلی عَینی"
چون اینجا فقط عشاق را راه میدهند نه تردید کنندگان را...
آنهایی که میگویند: انتهای این راه رسیدن به حسین(ع) است...
آنهایی که میگویند :
پای پر آبله رفتن ,به خدا تجربه کردن دارد...
آنهایی که در این مسیر در تب میسوزند و بدنبال استامینافن 325 میگردند.
آنهایی که تاب تشنگی ندارند و اینجا عباس ضمانت کرده است که زائران برادر رنگ تشنگی نبینند و دائما آب توزیع می شود مگر آنکه خودت بخواهی که درک کنی پیراهن بالا زدن و گذاشتن شکم بر خاک برای رفع عطش یعنی چه؟!
یا عباس!
من این راه را با دلم آمدم
من تمام جوارحم را به فرمان دلم به خط کردم
روزی این دل که حب شما را دارد در قبری کوچک و تاریک دفن میشود
یا حسین آنروز دستم کوتاست قول بده که دستانم را میگیری...
سفرنامه افسر مولا
راهی سرزمین خون و خورشید
راهی کربلا هستم
حلالم کنید...
افسرمولا
..