صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

پیام های کوتاه
  • ۲۷ مرداد ۹۶ , ۰۲:۱۱
    "مرگ"
  • ۲۷ خرداد ۹۶ , ۱۰:۵۹
    "دعا"
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
دلم لک زده است برای بین الطلوعین حرم شهید گمنام دانشگاه گلستان...
آن روزها اسمت را نمیدانستیم و میگفتیم داداش...
دلم برای حضور دوستانم دور مزارت تنگ است...
بین الطلوعین حرم تو

افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۴
افسر مولا
باید دیگران را به مقصد برسانیم
(از دیگران کارگشایی کنیم)
تا ما را به مقصد برسانند
(در سیر الی الله کمک کنند).

جعفرآقا مجتهدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۵
افسر مولا
کمر همت بسته بود,میگفت:
آهااای شیطان!
من آماده ام,بسم الله,آنقدر عمر دوستانم را از لبخند خودم و نگاه خدای خودم پر میکنم که حتی برای نیم نگاهی زهر آلود از تو اطاعت نکنند.

افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۲
افسر مولا
در تاریکی مطلق شب ,
صدای انعکاس موج دریا ,
کورسوی نور ماه
و خیسی ماسه های زیر پا
اینجا،انتهای آسمان به کرانه ی دریا دوخته شده, روی محل دوخت که اتو میخورد،دیگر خط دوخت مشخص نیست!
اینجا خیاط روزگار چقدر به من نزدیک تر می شود.به ستاره های پاشیده در تاریکی شب که نگاهم را میدوزم,دلم میخواهد که همه ی خودم را به او بسپارم,همه ی همه .
متر و قیچی دست اوست و من مطیع تقدیرنوشته های خدای سیاهی شب هستم.
چقدر دلم تو را بهانه می کند خدااا...
چقدر دلم میخواهد خودم را پرت کنم در آغوشت ای خدای صدف هایی که شبها روبه نور مهتاب خودشان را برنزه نه! سپید می کنند...
امشب صدای موج آب با شب های دیگر فرق دارد، تمام ماهی ها دارند ،کر میکشیند...آمدن پاییز را به ماه تبریک می گویند.

دریانوشته ی افسرمولا


بی ربط:
الها!تا مرا پاکم نکردی،خاکم مکن.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۲۲:۲۹
افسر مولا
گرسنگی مرا هر روز به شمارش میوه های درخت می اندازد.فاصله ام تا انجیرهای پشت پنجره اتاقم زیاد نیست,انجیر هم کم ندارد اما وقتی دستت به آنها نمی رسد یعنی روزی تو نیست ,روزی گنجشک هاست.
#ناخنک به روزی دیگری ممنوع#



افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۳
افسر مولا

دلم شروع دومینوی نابودی شیطان می خواهد...
من مهره ی اول را روی مهره ی دوم آوار کنم ،بقیه اش را خدا وعده داده است.
کاش بشود آنچه قرار است بشود...

افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۲
افسر مولا
دلتنگی از فوران چشمه ی محبت دو طرف متولد میشه.
خیلی از اوقات به کسی علاقه داری ,نبینیش دلتنگ میشی,به هربهانه میخای کنارش باشی و... اما یه روزی میرسه که مرگ بینتون جدایی میندازه,دیگه نمیتونی ببینیش, مگر توی خواب! فقط خواب.
تازه وقتی از خواب بیدار میشی از گریه به هق هق میوفتی مثل اون بچه ای که مشغول بازی میکننش تا مادرش بتونه بره درمانگاه,به نوبت دکترش برسه و زود برگرده،بچه تا مامانشو میبینه از شدت گریه سرخ میشه...تا یه مدت گریه اش بند نمیاد!
وقتی محبت بین دوتا بشر میتونه اینجوری باشه،محبت بین انسان و خدا نمیتونه معجزه بکنه؟
میتونه...
خدای من
همه ی اسباب بازی های دنیا رو که منو ازت دور میکنه از جلوم بردار،نمیخوام لحظه ای آغوش گرمت رو فراموش کنم...

زرنگ نوشته های افسرمولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۷
افسر مولا
آدم ها فقط یکبار 22ساله میشوند،و دیگر تکرار نمی شود.آنقدر انسان با اختیار آفریده شده است که می تواند بدون درنظر گرفتن خدا،اختیار و آزادی دیگری را سلب کند،نشاطش ،تحرکش ،استعدادش را برباید و همچنان روزگار بگذراند،بی آنکه پشتش را نگاهی بیاندازد!
اما آنکه حقش تضییع شد دیگر 22ساله نمی شود!
مثل قناری که از آواز افتاده نطقش کور میشود!
مثل کودکی که روی نقاشی تازه اش چای ریخته باشی زل میزند.
حالا او هم زل میزند ،دیگر حال دوره های آموزشی را ندارد،سرش را می خاراند،انگار نه انگار خودش روزی استاد این مباحث بود و چون عقاب با استاد پنجه در پنجه مباحثه داشت...

خدایا نیامرز آنکه آگاهانه بر نقاشی کودکی چای ریخت!
نیامرز آنکه نشاط و تحرک بنده ات را با بی رحمی هضم کرد.
تو میبینی...

تلنگر زخمی افسرمولا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۰
افسر مولا

وقتی روزگار بی معطلی می گذرد و گرد سفیدی بر رخسارت می پاشد...دیگر چه نیازیست به کرم و پودر و پنکیک؟!

پس کار را به کاردان بسپار و هزار کار نکرده ات را از سر بگیر...


افسوس که ایّام  جوانـــــــی   بگذشت               هنگام  نشاط  و  شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم  در این باغ،   چو گل               هفتاد و  دو سال   زندگانی بگذشت

محتشم کاشانی


تفکرنوشته های افسرمولا


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۹
افسر مولا

زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات

حالا فقط خیال من است و بهانه ات

با هر نفس تپید و گرفت از فراق تو

قلب شکسته از دل خسته سراغ تو

تا می رسد صدای ملائک ز بام شهر

بغض اذان که میشکند در تمام شهر

اینک شهادت است که تا انتهای شهر

می پیچد و  ادامه ی آن گریه های شهر

اقرار می کنم که خدایم فقط تویی

هرچه آنچه مانده است برایم فقط تویی

شاهدترین به خلوت شب های تار من

سامع ترین به زمزمه های نزار من

افتاده بر زمین مپسندم که بی کسم

این سان مرا غمین مپسندم که بی کسم

طوفان غم ز گریه جدایم نمی کند

موج است،موج غم که رهایم نمی کند

مولای من،

عزیزی و من عبد خار تو

محتاج ذره ذره ای از بی شمار تو

تنها تو بوده ای که امان داده ای مرا

بهتر ز بهتر از همه آن داده ای مرا

آیا هنوز مانده دلم را صدا کنی؟

نوبت نشد که داد دلم را دوا کنی؟

از شر نفس خسته پناهم نمی دهی؟

پاسخ به التماس نگاهم نمی دهی؟

رویم اگر چه غرق خجالت ز روی توست

ارباب من ولی 

ز عزیزان کوی توست

من هم محب روی ولی ام

ره ام بده

از شیعیان راه علی ام 

ره ام بده

یک برگ یاس بند دلم پاره می کند

چون پر شکسته ای طلب چاره می کند

هر کوچه ای به بند تلاطم کشد مرا

دیوار و درب سوخته ای می کشد مرا

 با جرعه های آب دلم پاره می شود

با دیدن 3 ساله ای آواره می شود

شش ماهه ای به عالم غم می برد مرا

دردانه ای به نوکری اش میخرد مرا

انکار روضه ای به دلم دم گرفته است

بغضی هزار ساله گلویم گرفته است

چشمم به لطف توست اگر زنده ام هنوز

عاصی و روسیاه ولی

بنده ام هنوز

پروردگار یوسف تنها درون چاه 

فریادرس ترین به غم قلب بی پناه

پروردگار یونس در عمق آب ها

پروردگار قلب رئوف رباب ها

پروردگار مردم شب های انتظار

پروردگار چشم به راهان بی قرار


شاعر:نیلوفر شادمهری




http://www.aparat.com/v/Yl3xG/%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%87%D9%86%DA%AF_%26laquo%3B%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87%26raquo%3B_%D8%A8%D8%A7%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF_%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86_%D8%A8%DB%8C%D9%86_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA_%D9%85%D8%A7%D9%87_%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86

خواننده:امید روشن بین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۲
افسر مولا