صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

صدای نسل سوم

"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...شیعه می پژمرد اگر زینب نبود"

پیام های کوتاه
  • ۲۷ مرداد ۹۶ , ۰۲:۱۱
    "مرگ"
  • ۲۷ خرداد ۹۶ , ۱۰:۵۹
    "دعا"
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
همچون ماهی دور افتاده از تُنْگ آب,دارم بالا و پایین می پرم...
خدایا مخواه که در این باتلاق بروکراسی اداری فرو بروم...
دستانم را بگیر
میخواهم روی سطح آب پیاده روی کنم...

افسر مولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۹
افسر مولا
اماما سال 68 که با قلبی آرام علم انقلاب اسلامی را به دستان امام خامنه ای سپردید,تا امروز 27 سال میگذرد...
هریک از ما 100 صلوات و سوره یس را تقدیم به روح پرفتوحتان می کنیم.به این امید که برایمان دعا کنید تا بیش از این شرمنده ی امام خامنه ای نمانیم! صدای بچه های دهه 80 دارد میرسد و ما...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۰
افسر مولا
شنیده ام شما به ما سر میزنید،ما شما را نمیبینیم یا میبینیم اما نمی شناسیم...
امروز نشستم پشت رایانه ام و یک صندلی هم مقابلم گذاشتم ،بعد آهنگ صبح امید حامد زمانی را با صداى نسبتا بلند پخش کردم.
من ،شما ،نگاه خیسم که خشک شده بود به صندلی.
حرف های دلم داشت پخش میشد و قدمهای اشک چشمهایم،سکوت دلم را میشکست...
سری به ما بزن یا اباصالح المهدی

تعجیل در فرج،صلوات
افسرمولا



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۳
افسر مولا

ومن به نظاره نشسته ام 

ان مع العسر یسرا ...



افسر مولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۷
افسر مولا

جوان های عزیز

بچه های عزیز من

خرمشهر ها در پیشه

نه در میدان جنگ نظامی

در یک میدانی که از جنگ نظامی سختتره

البته ویرانی های جنگ نظامی رو نداره

به عکس،آبادانی به دنبال داره 

اما سختیش بیشتره...



حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی)

3 خرداد 1395



بند بند وجودم در ندای در پیش بودن خرمشهر ها قفل شده...

چه خبرهایی در پیش است که بشارت آمدنش را می دهید اماما...؟


افسر مولا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۵۲
افسر مولا
دلم فقط آسمان می خواهد و بس...
من بال پرواز میخواهم ...
خدایا چقدر در آغوشت می فشاری ام...؟
نفسم بند آمده است اما لحظه ای مرا روی زمین مگذار...


افسرمولا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۷
افسر مولا
توی یکی ازغرفه های نمایشگاه دانشگاه،یک طومار گذاشته بودند که هرکس حرفی در مورد محیط زیست داشت روی آن بنویسد!
ناگهان چشمم افتاد به یک جمله عجیب:
به جای شعار علیه آمریکا بروید چاره ای به حال محیط زیست کنید!

اما

دانشجویان بعدی، جملاتی زیر آن نوشته بودند :

+مرگ بر آمریکا یعنی دفاع از محیط زیست جهانیان!
مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر قطع کننده ی نفس های پاک کودکان هیروشیما ,ناکازاکی ,غزه ,سوریه و....


++هوایی پاک ,زمینی پاک ,آسمانی آبی حق ملت فلسطین هم هست...


+++محیط زیست ایده آل:
محلی مملو از آرامش برای زیستن...
بارالها این آرامش را نصیب همه ی همسایگان کشورم بگردان..افغانستان,پاکستان ,عراق ...


دلم خنک شد...
#مرگ بر آمریکا#
امضا &
"افسرمولا "
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۴۶
افسر مولا
عقربه های ساعت آنقدر تند می دوند که حتی لحظه ای وقت برای پاک کردن عرق هایشان ندارند...
و اما من حال و روزم شده مثل دونده ای که صدای شلیک شروع مسابقه را نشنیده و حالا عقب افتاده...
خدایا من خیلی عقبم...
دستگیری نمی کنی ام?

تفکرانه های افسر مولا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۹
افسر مولا

من هیچ کجا نخوانده بودم عطای بی منت را
برایم معادله ای چند مجهولی بود که چطور می شود کسی ببخشد ولی طمع نکند!؟
هر روز از کنار خانه ی آنها که عبور می کردم،شاخ و برگهای درخت های نارنج روی دیوار خانه ی شان سایه انداخته بود.
همسایه ها هم حق صله رحم را به جا نمی آوردند.
کسی نبود که حداقل برای خداقوت گویی به خانوم این خانه سری بزند...
کسی نبود که دست فرزندان این سرا را بگیرد و با خودش به شهربازی ببرد...
قدم زدن در خیابان،
در کنار پدر،
یک دست در دست بابا
و یک دست بستنی...
در دل بچه های مرد خانه مانده بود...
خانوم خانه هم دلش لک میزد برای رفتن به بازار و خرید یک قواره چادر مشکی،آنهم به سلیقه بزرگ مرد زندگی اش...
من هیج کجا عطای بی منت را ندیده بودم !
راهی کوچه ی آنها شدم و رفتم که دلیل بی مهری را بفهمم.
بعضی ها از آن روزی میگفتند که بابای خانه سرش را به دیوار می کوبید...
بعضی ها از مشغله ی زندگی و نداشتن فرصت میگفتند...
بعضی ها هم می گفتند:
این ها مجنون اند...
وقتی به درب خانه آن جانباز اعصاب و روان رسیدم،دیگر پاهایم توان حرکت نداشت و حزن بزرگی در قلبم مرا روی پله ی جلوی درب خانه شان نشاند.اشک بی اختیار از چشمانم سرازیر می شد و می دوید تا خودش را به زیر چانه ام برساند.
چقدر واژه ی پهلوان برایت کوچک است ای بزرگ مرد.
تو رفتی زیر صداهای سلاح های وحشی که تمام صوت ها و لرزش ها را یکجا ،حتی آنهایی که قرار بود سهم من باشد را شنیدی تا امواجش به من نرسد...
تو سد شدی تا من امروز وقتی از زیر درختان نارنج خانه ات می گذرم ،هیچ چیزی جز عطر بهارنارنج مرا به خودش مشغول نکند!
تو حتی نیامدی که بگویی چه شد؟
و چه کشیدی؟
من اما فرق دارم با تمام آنان که تورا مجنون میخوانند.
من آمدم که بگویم:
آری،من میدانم که تو جان بازی...
نشان از حضرت عباس داری...
جانبازی در راه حسین(ع)...
راستی من می دانم که اگر امسال اربعین پیاده راهی حرم اربابت شدم ،اگر در گوشم آهنگ مطیعی گوش میدادم همه را مدیون تو راد مردم.
تو برایم راه کربلا را گشودی،تا جز به عطر حرم فکر نکنم ...
امروز آمدم که رسم قطره ای از جوانمردی ات را به جا آورم و بگویم:خوش به حال ،حال امروز و فردایت...
به دعایت سخت محتاجم...
دعایم کن که چون تو در معامله ی این دنیا بی خسران باشم و سراسر سود ببرم.

افسرمولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۴
افسر مولا
سرت را بلند کن،
به آسمان زل بزن،
ستاره ها را میبینی؟
لوح دلم همچون آسمان شب شده است...
پر از نقطه
نقطه های ریز سفید
هر روز دلتنگتر میشوم و با هر بار دلتنگی، روی دلم یک نقطه میگذارم...
میخواهم آنقدر یادت کنم که تمام نقطه های دلتنگی ام،لوح دلم را سپید کنند و آسمان دلم روشن شود از آفتاب
ای شهید
من درجستجوی نورم...
نوری که ستارگان هم در آن محو شوند...
ای شهید،
من دلم "نُورٌ عَلی نُور"
میخواهد...
دستم را بگیر که سخت محتاجم...
ای شهید
ای که خدا را به نظاره نشسته ای ،
لیلة الرغائب نزدیک است
برایم دعا کن...



"دل نوشته افسر مولا به شهید حسین خان احمدی"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۷
افسر مولا