"مهاجر الی الله"

بابا که میرفت,هنوز پشت سرش آب نریخته بودم که پرسیدم:
بابا! آخر نگفتی برایم چه سوغاتی می آوری? یک ماه منتظر باشم?
چند قدم دوباره برگشت و گفت:
دعا کن خدا سوغاتی هایی که میخواهم برایت بیاورم را در کوله بارم بچیند.
میخواهم برایت عطر غریبان بقیع
نوای حسین در عرفه
صدای اسماعیل در قربانگاه را بیاورم
میخواهم برایت بوی منا را بیاورم
میخواهم برایت عکس یادگاری با خدا را بیاورم و رفت...

وقتی که برگشت همه را یکجا برایم آورد اما در کوله ی بابا فقط اینها نبود!
بابای من تشنه بود
جسمش زیر آفتاب سوخته بود
صورتش کبود بود
بابای من عکس یادگاری اش را با خدا نشانم نداد
به جای عکس,برایم فیلم های حج ناتمامش را که دوستانش از منا گرفته بودند فرستاد
به بابا گفتند مهاجر الی الله
راستی بابا!
امسال شب قدر از خدا چه ها خواستی که برایت مقدر شود?
خودت سوغاتی هایی را که فرستادی ,دیده بودی?

همدلی افسر مولا با داغدیدگان جنایت منا